سایمانسایمان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

عشق مامان وبابا

عشق مامان ....سایمان عزیزم

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام  عشق مامان الان 6 ماهه که نیومدمممم سراغ وبلاگت .....فدات بشم مامانی عزیزم ...گل پسرم عشق بی انتهای من خاطراتی   باهات داریم (من و بابا) که همه رو  واست می نویسم تا داشته باشی ...الان دقیقا 7 ماه و 23 روز هستتتتت...دوست دارم یه دنییییییییییییییییییییییییییییییییا
23 ارديبهشت 1394

عشق مامان وبابا منتظرتیم

سلام ...وجود مامان ...عزیزترینم  بی صبرانه منتظر دیدن صورت مهربان و دوست داشتنیت هستیم ......معنای حقیقی زندگی من و بابا.....انتظار دیدن تو شیرین ترین انتظار  ماست ...بابا هر شب نزدیک شدن اومدنت رو داره با اشتیاقش جشن می گیره...مهربانم ...نفس من و بابا ...ثمره عشق وجودت آرامش زندگی ماست ....قلب و احساس ما از گفتن و بیان انتهای عشق مون به تو  ناتوان هست...عزیز ترینم  این عهد من وباباست که برای خوشبختی و شادابی و موفقیتت تو زندگی همه تلاش مون رو داشته باشیم .........................دیگه ماه آخر کوچولوی دوست داشتنی و عزیزم .....اون قلب پاک  و مهربونت الان بهترین و مقدس ترین نقطه دنیا واتسه ماست .................... &...
15 شهريور 1393

اتاق فرزندم

عشق مامان و بابا سلام ...مهربانم  روز جمعه 24/5/ 92یکی از زیباترین روزهای من و بابایییییییییییی بود...اتاقت رو مرتب کردیم...پرده اتاقت رو وصل کردیم ...لباسهات و تخت و کمدت رو مرتب کردیم ......وای خدای من لذتی  بالاتر ازش تو دنیا وجود نداشت... آرامش جانم ...هستی من ...دنیای من ....عشق بی انتها .....وجودم ....مهربان ترین مهربان ها ....خیلی دوست داریم .....تو پیوند آسمانی عشق من و بابا هستی .... تو امید و آینده رو در دل ما زنده می کنی ... من و بابا کفش کوچولوت رو بو می کشیم ...لباسهای نازت رو می بینیم و قربون صدقت می ریم..... خدایا باز هم سپاس ...باز هم  شکر بخاطر این نعمت و آرامش .....ازت می خواهم دلبند ما رو در پناه...
26 مرداد 1393

رفتن خاله جون مونا

ماهک من ...ستاره خوش اقبال من ..امروز کمی غمگین بودم ......خاله مونا داره میره ...نفهمیدم چطور گذشت ....یه دل سیر ندیدمش.....ولی من و تو می دونیم که همه جا با ماست و به فکر ما.................. خاله جون آرامش وجود ماست و به قول بابا خانم دکتر مهربون هر جا که باشه...هر چند دور و فرسنگ ها فاصله قلبش با ماست .....دفعه بعدی ایشالله تو دیگه هستی و می بینیش ..... خدایا سپاسگذارم به خاطر آنچه به من دادی و اآنچه را که صلاح دانستی و..................  
21 مرداد 1393

لالایی های بابا

سلام ..وجود مامان ...دنیای من ...معنای عشق و معنای آرامش  بابایی  هر روز با تو ترکی صحبت می کنه...به زبون خودش ....دوست دارم تر کی صحبت کردن رو یاد بگیری و خوب حرف بزنی....بابایی همش شعر و لالایی ترکی می خونه .....توتام  من سنه   شکر قاتام من سنه  آقشام بابا گلنده ...................عزیزترینم دیگه بفیه اش رو بلد نیستم  کلی باهات ترکی صحبت می کنه ... نازنینم  در لحظه لحظه زندگی آرامش و شادابی و سلامت رو از خدا واست می خواهم دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم به اندازه قلب پاک و مهربونت ...
21 مرداد 1393

تخت و کمد فرزندم

سلام امید مامانی .....امیدوارم خوب و شاد باشی .... عزیزترینم ...تخت خواب و کمد و بوفه ات آماده شده عشقم......خیلی قشنگه ...ما که خیلی دوستش داریم ...من و بابایی یه شب مهمون اتاقت بودیم ...حس اینکه اتاق تو ست وکنارمون هستس خیلی زیبا بود........................... خدایا سپاس بخاطر اینکه عشق بی انتها و بی قید و شرط را به ما عطا کرد ی.......تمام زندگی من ................................همیشه و همیشه بهت افتخار  خواهیم کرد .. به افتخار فرزند مهربون و دوست داشتنیم ...........................هورا راستی تخت و کمدت آبی و سفیده ...بابایی میکه دیدی پسرم  استقلالی شد .......خوش به حال بابا ...
19 مرداد 1393

حرکت های دلبندم

سلام ...عشق مامان الهام ...وجودم ...نفسم .....دنیای من وبابا وووآرامش جانم ....جانان من .... این روزها خیلی مامانی تکون می خوری ...خودت رو چمع می کنی ...واست که لالایی می خونم با تکون هات واکنش نشون می دی ....گل همیشه بهار من ...هر تکون و حرکت تو زیبایی دنیا رو واسم صد چندان می کنه ...صدای بابایی رو که می شنوی حرکت می کنی .....من و بابایی همش نازت می کنیم ...باهات حرف می زنیم...عشق بی انتهای من ..مطمئن هستیم که صدای ما رو می شنوی............. عزیزکم همه تو رو دوست دارن ......سمت مامانی ...سمت بابایی شمیم و مهبد که تنها پسر دایی و دختر داییت هستن ...دایی ها و زن دایی هات ...بابابزرگ مهربونت پسر گلم تو کلی خدا بهت دختر عمو و پسر عم...
19 مرداد 1393

دلتنگی مادرانه

سلام ...عزیزترینم ...عشق مامان ...وجودم .....مهربان ترین مهربانها...... دیگه کاملا حرکت هاتو احساس می کنم ...بعضی وقتها باهات حرف می زنم ..می دونم که داری گوش می دی ....زیبای من ...بی صبرانه منتظر دیدار هستم ....دلتنگتم نازنینم ... بعضی وقتها به این فکر می کنم الان داری چه کار می کنی؟ جات خوبه ؟نکنه مامانی کاری انجام بده که اذیت بشی....پ وجودت مثل قطره های باران  وجود مامان الهام رو آروم می کنه ......تو دلیل بودن و زندگی من هستی و خواهی بود........ مامانم تقریبا وسایل های اتاقت رو تکمیل کردیم .....اینها همش بخاطر لطف بابابزرگ هست ....امیدوارم یه روزی بتونیم جبران کنیم ... دایی جون صالح دیشب احوالت رو می پرسید ...همیشه ...
5 مرداد 1393

وسایل عزیزترینم....

سلام ماه من ...شیرین تر از وجودم ...دلمون خیلی واست تنگ شده ..نازنینم نمی دونم الان در چه حالی ولی تمام لحظه ها به یادت هستم و برای آرامشت  دعا می کنم و سلامتی و شادابی ات رو از خدای مهربون و بزرگم  می خواهم.... جان جانان من ...آرامش وجودم هفته قبل من و بابا جون رفتیم یه سری وسایل هایی رو که لازم داشتی رو واست خریدیم ...لذتش با هیچ چیزی تو دنیا قابل وصف نیست .....عزیزترینم ...وسایل حمام ...بهداشتی و سرویس خواب و لباس واست خریدیم ...خیلی نازن ...تصور اینکه اون هارو به تن کنی و تو بغلمون باشی خیلی قشنگه ...مامانی من ..بابا جون همش  می گفت رنگ شاد و خوشگت واسه عزیزمون بخریم ................خدایا شکرت و سپاس فراوان به خاطر این ...
17 تير 1393

خاله جون مونا

بازم سلام مامانی من ...فدات بشم میدونم که حتما خبر داری مامان الهام یه دوست خیلی خیلی خیلی خوب داره که در واقع اجی مامانی هست....خاله جون مونا ...که مطمئن هستم عاشقش میشی و همیشه دلتنگش هستی مثل مامانی .... این روزا مامان الهام منتظر اومدن خاله جون از مالزی هست که خیلی دل تنگش شده /....یک سالی هست که ندیدیمش .....خاله جونت خیلی خیلی خیلی مهربونه و با شنیدن اومدن تو توی زندگی مون خیلی خوشحال شد....................... تو هم دعا کن خاله جون مونا به سلامت برسه پیش مون................ دوست دارم و اون دست وپاها کوچولوت رو می بوسم. ...
4 تير 1393